loading...
مدیرکده | دانلود نمونه سوال و جزوه
کانال تخصصی درسخونه



برای اولین بار در ایران
فیلم های صفحه به صفحه
کتاب های پایه های اول تا ششم با
حجم بسیار کم اما با کیفیت
#توجه:دیگه نگران تموم شدن بسته های اینترنت تون نباشید
روی عکس زیر کلیک کنید



محمد عشریه بازدید : 1782 چهارشنبه 10 اسفند 1390 نظرات (0)
در زمان ها ی گذشته ، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این كه عكس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی كرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از كنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می كردند كه این چه شهری است كه نظم ندارد. حاكم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ... با وجود این هیچ كس تخته سنگ را از وسط بر نمی داشت .

نزدیك غروب، یك روستایی كه پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیك سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناری قرار داد. ناگهان كیسه ای را دید كه زیر تخته سنگ قرار داده شده بود ، كیسه را باز كرد و داخل آن سكه های طلا و یك یادداشت پیدا كرد. پادشاه درآن یادداشت نوشته بود :

"هر سد و مانعی می تواند یك شانس برای تغییر زندگی انسان باشد."
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 626
  • کل نظرات : 634
  • افراد آنلاین : 30
  • تعداد اعضا : 2161
  • آی پی امروز : 111
  • آی پی دیروز : 68
  • بازدید امروز : 144
  • باردید دیروز : 144
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 757
  • بازدید ماه : 4,750
  • بازدید سال : 49,736
  • بازدید کلی : 7,765,551